¤ گاه بشنواز نى و گاهى ز دل اشك ازنى باشد و مشكش زدل¤
¤ دلا نواى نى گل افشان مى كند داد از اين دل ديده گريان مى كند¤
¤ بگذر از نى من حكايت مى كنم ز آن فصل ها روايت مى كنم¤
¤ نى كجا داند نيستان سوخته نى كجا اين نكته ها آموخته¤
¤ نى كجا ديده حوا مينوفروخته
نديده كه آدم عشق وبه آزادى دوخته¤
¤ نى حصير است وبى بصير من زخاكم،دربهشت بودم اسير¤
¤ بشنو از من راوى راويان منم
درپس اين نكته ها هم نى وهم نى زنم¤
¤ نشنو از نى روايت جدايي اوبرده شكايت به نزدخدايي¤
¤ در دل هركه دارد عشق،قرب خداييست
گرنباشد اين عشق،درد جداييست¤
¤ نشنو از نى، ناله نى لبريز آه است نور ز خورشيد و زيبايى ازآن ماه است!¤
¤ نى چو آتش در او افتدخاكسترشود دل چو سوزد با دلبرش هم بسترشود¤
¤ نى زردوضعيف وبى دست وپاست دل چوعصاى موسى درخوردن غم اژدهاست¤
¤ فاصله نى تاخدافرسخى راه است دل چسپيده به خدا،كه نى گواه است¤
¤ اى نى محزون چه نوايى سازكردى چه ناله جانسوزى آغازكردى¤
¤ گويم به نى حال خيلى ها آشفته زين نواست زدل گويم حال"رضا"زين حال ها سواست¤
____________
¤"رضاسيدرشيد"¤